نوستالوژی زیادی
زهرا یک یادداشتی نوشته به مناسبت دهه فجری که گذشت، و نوشته که حسرت روزهایی را میخورد که هرچند درش نبوده و ندیده ولی انگار با تارهای نامرئی وصل شده به آن روزها، بعد یک نفر کامنت گذاشته که :
شاید هم همانهایی که ما حسرت همراهیشان را میخوریم الان حسرت میخورند! که چه میشد امروز بودند و در جهادهای این زمان شرکت میکردند.
نوع نگاه کسی که این کامنت را گذاشته برایم قابل توجه و تذکر بود.
میخوانمتان ها.
سر صبحی چقدر گریه م گرفت با اون پست دیر است گالیا...
سر صبحی چقدر گریه م گرفت با این پست دیر است گالیا...
حالا خودم از زهرا نوستالوژيك تر ميشوم يه وقتايي ها!
خواندم.
نوع نگاه شما به اون کامنت هم برای ما جالب است :)
هر چه به آخر الزمان نزدیک تر میشیم جهاد ها سخت تر میشه در پناه خدا [گل][قلب]
[گل]
بچه که بودم می گفتم کاش مرد من هم برود جبهه ولی جبهه اش خیلی دور نباشد خدا مستجاب کرد و از این نوع جهادها نصیب نسل ما شد